نصیحت پدر و مادر به فرزند و دلیل فراری بودن فرزندان از نصیحت در بخش خانواده و زناشویی سایت علم سرا
امیدواریم از این مطلب سایت علم سرا
لذت ببرید.نصیحت کردن شاید برای والدین راحت ترین و دم دستی ترین راه برای
توبیخ یا آگاهی دادن به فرزند باشد اما برای بچه ها بدترین و مخرب ترین
روش است. به گزارش سلامت نیوز
به نقل از ایران بانو، اگر فرزند نوجوانی دارید که هر از گاهی برای هدایت و
تربیت او، شروع به نصیحت کردنش می کنید، باید بدانید که این روش هیچ وقت
به نتیجه ای که می خواهید نمی رسد. برای ارتباط برقرار کردن با انسان ها،
در هر سنی که باشند، نصیحت غیردوستانه ترین و البته ملال آورترین روش گفت و
گو است. نصیحت حس نادان انگاشته شدن و سرزنش
به ما می دهد. چون گفت و گویی مبتنی بر درست و غلط و بکن نکن است و یک طرف
آن، عقل کل ماجراست و طرف دیگر، خطاکار و نادان. نصیحت و خطابه نگاهی از
بالا به پایین را به شنونده القا می کند؛ چنین گفت و گویی یک سویه است و
طرف مقابل را به جبهه گیری وا می دارد و او را کسل می کند. گفت و گو با
نوجوان را دست کم نگیرید و فکر نکنید قرار است کار ساده ای بکنید. قبل از
گفت و گو به محتوای آن فکر کنید، سؤالاتی را که قرار است بپرسید با خودتان
مرور کنید و جواب های احتمالی او را بسنجید. برای گفت و گو با نوجوان باید
نقشه و طرح گفت و گو داشته باشید. در هنگام گفت و گو خونسرد
باشید و در همه حال به خودتان یادآوری کنید که باید گفت و گویی آرام،
منطقی و بالغانه داشته باشید. به جای نصیحت، مکالمات کوتاه و مؤثر با
فرزندتان داشته باشید. نوجوان ها کم حوصله اند و دل شان نمی خواهد مقدمه
چینی های شما یا پند و اندرزهایتان را بشنوند. به جای آن خیلی صریح و
مستقیم گفت و گویی بالغانه با او داشته باشید و بگویید چه کاری را باید
انجام دهد و چرا. درباره کلیات و مفاهیم انتزاعی حرف نزنید. نگویید دوست
خوب کیست، دوست بد کیست یا چرا حفظ آبروی خانوادگی موضوع مهمی است… به جای
آن مستقیم سر موضوع اصلی بروید. سؤال بپرسید و جواب شفاف دریافت کنید. از
تجربیات گذشته خود و از احساستان نسبت به موضوع بگویید. برایش توضیح دهید
که درباره یک موضوع چطور فکر می کنید و چه چیز باعث شده نگران شوید. به جای
چانه زدن درباره یک موضوع، مقرراتی وضع کنید و از فرزندتان بخواهید به
آنها پایبند باشد. همه چیز را با خط کش این مقررات بسنجید. بهتر است هنگام
وضع این قوانین با او مشورت کنید تا خودش هم در قانونگذاری سهیم باشد. این
طور پایبندی بیشتری به قوانین خانواده خواهد داشت. به جای استفاده از جملات
امری یا اتهام زدن، از جملاتی استفاده کنید که این طور شروع می شوند: من
فکر می کنم که… یا احساس من این است که… یا من و پدرت/مادرت به این نتیجه
رسیده ایم که…
فرزند دلبندم! این نامه را به تو مى نویسم،
به تو که آینده منى! عزیزم….زیباترینم…. روزى که تو را در درونم حس کردم….
نه آزمایش داده بودم…. نه فرشته ها برام خبر آوردن….. فقط صبح احساس کردم
نقطه اى سپید درونم مى جوشه… حس گرمى رگهامو پر کرده بود. هیچ کس باور نکرد
حرفمو اما مى دونستم دارم مادر مى شم…. به فکر فرو رفتم، من قرار است به
عنوان مادر چه چیزهایى به فرزند خود یاد بدهم و قرار است به زودى نام مقدس
مادر را که مسئولیت زیادى به همراه دارد را بر خود بگذارم! آن روز که درونم
زاده شدى دوباره عاشق
شدم و همیشه از خدا خواستم سالم و مهربان باشى. فرزند عزیزم، عشق من، دوست
دارم آنچنان که لیاقتش را دارى برایت مادرى کنم، قلب من، از زمانى که
متولد شدى لحظه به لحظه با هم بودیم، هر جا مى رفتم تو را مانند پاره اى از
وجودم با خودم مى بردم، تب
مى کردى تب مى کردم، مریض مى شدى مریض مى شدم، تشنگى و گرسنگى تو را حس مى
کردم و هر کارى که دوست داشتى به بهترین شکل برایت انجام مى دادم. عزیزم
با هر مکش دهان کوچکت براى شیر خوردن محبت و فداکارى را در رگ هاى بدنت
تزریق کردم. تو شاید فرشته نگهبان منى، بهانه تحمل سختى هایم، به خاطر تو
مى جنگم و کار مى کنم. عجیب است اشکهایم که براى تو مى ریزند آرامم مى کند،
صدا کردن نامت برایم افتخار آفرین است، در هر خنده شیرینت امید را حس مى
کنم، تو معلمى هستى که خداوند بزرگ به من هدیه داده، تو به من یاد دادى حرف
زدن را، آرامش
را، تو به من راه رفتن را یاد دادى در اوج سختى ها و مبارزه کردن را و
ندیدن را وقتى همه چیز سیاه است، چشم هایت به من نگاه کردن را آموخت، دست
هاى کوچکت تلاش کردن براى هر آنچه آرزویش را دارى و حضورت غم و درد و رنج
را از یادم مى برد، کنار تو تنهایى از دلم پر مى کشد. عزیزم هر جاى این
دنیا وقتى تو باشى بزرگترین بهشت روى زمین است. فرزندم دنیا مکانى تکرارى
است اما تکرار این روزها با وجود تو زیباترین تکرر زندگیم است. زیبایى
درونى است و تو درون و بیرون زیبایى دارى. سرو خوش قامت من در بهشت موهایت
معانى تفاهم و لذت را باز شناختم. مى خواهم بدانى چقدر دوستت دارم و تو پیش
من از چه جایگاه ویژه اى برخوردار هستى. در این برهه از هستى که ما آن را
زندگى مى نامیم دو نکته آموخته ام: یکى اینکه هر یک از ما در عالم وجود،
انسان هایى ویژه و یکتا هستیم، و دیگر اینکه عشق بالاترین و قدرتمند ترین
وسیله اى است که در زندگى در اختیار داریم. گل نازم مطلبى درباره عشق
خوانده بودم و از لحظه تولدت هر روز برایت آن جملات را مى خوانم تا با دیدى
باز از عشق، عاشق شوى و عاشقانه زندگى کنى. فرزندم چند نصیحت را از من
همیشه به یادگار داشته باش: فرزندم بدان که همه مردم عادل و همه آنها صادق
نیستند، در ازاى هر دشمن، دوستى هم هست، فرزندم بیاموز که از باختن پند
بگیر و از باختن لذت ببر، از غبطه خوردن بر حذر باش و نقش و تاثیر مهم
خندیدن را یاد بگیر. نقش مهم کتاب را در زندگیت فراموش نکن. فرزندم یاد
بگیر در مدرسه بهتر این است که مردود شوى اما با تقلب به قبولى نرسى. عزیزم
یاد بگیر همه حرف ها را گوش کنى و سخنى که را که به نظرت درست مى رسد
انتخاب کنى، ارزش هاى زندگى را یاد بگیر و در اوج اندوه تبسم کن و هیچ وقت
تسلیم هیاهو نشو و اگر خود را بر حق دانستى پاى سخنت بایست و با تمام قوا
بجنگ… تعهد و مسئولیت ما “در مقابل زندگى” در این سیاره این است که از کلیه
و تواناییهاى خود براى رسیدن به آنچه توانایى آن را داریم استفاده کنیم و
این امتیاز را براى کلیه همنوعان خود نیز قائل باشیم. چنانچه این وظیفه را
از راه ابراز عشق، علاقه و احترام و بى غرضانه به انجام رسانیم. وقتى دنیا
را ترک مى کنیم که ناگریز روزى ترک خواهید کرد، پیوسته جاى نیک ما خالى
خواهد بود. برایم دعا کن که محتاج دعاى تو با آن قلب پاکت هستم. عزیزم تمام
زندگیم براى توست، تمام وجودم مال توست، دوستت دارم بى نهایت و از خداوند
براى داشتنت همیشه شکرگزارم.
فرزندم آرزویم این است : نتراود اشک در چشم
تو هرگز مگر از شوق زیاد نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز و به اندازه هر روز
تو عاشق باشی عاشق آنکه تو را می خواهد و به لبخند تو از خویش رها می گردد
و تو را دوست بدارد به همان اندازه
مادری گفت روزی این سخن با دختری
ای که در کاشانه ام همچون فروزان اختری
من تو را چون جان شیرین دوست دارم ، دخترم
تو به نزد مادرت ارزنده تر از گوهری
سالها ای نازنین چون باغبان ، پروردمت
ای بسا شبها شدم از خواب و آسایش بری
خواهم اکنون پندها آویزه ی گوشت کنم
پند مام خویش را ، جانا به خواری ننگری
دخترم ! نیکی و پاکی را شعار خویش ساز
نیکی و پاکی بود آیین هر پیغمبری
از بد و نیک آنچه می کاری همان را بدروی
این سخنها را نه پنداری عزیزم سرسری
تا توانی قدر ساعات و دقایق را بدان
کسب دانش کن که نبود به ، ز دانش زیوری
از هوسها دور باش و از خدا غافل مباش
زانکه نبود جز خدا، اندر دو گیتی یاوری
از تو می خواهم که موری را نیازاری ز خود
ور خطا دیدی ز یاران از خطاشان بگذری
«دکتر جلالی »
مری یوسن Mary Usen از نیویورک گفته است :
پدر من اهمیت مرتب کردن رختخوابم
در هر صبح را به من آموخت . شش ساله بودم و او به من نشان داد که افراد در
ارتش چگونه تختخوابشان را مرتب می کنند و بدین منظور هر روز تختخواب مرا
چک می کرد . امروزه تختخوابم تنها چیز موجود در زندگیم می باشد که همواره
مرتب و منظم می باشد .
مونیک سیترون استامپلمن Monique Citron Stampleman از نیویورک گفته است :
شاد بودن چقدر مهم است . پدر من
هرگز خسته نبود ؛ او اغلب روی سرش می ایستاد تا سه فرزندش را تحت تاثیر
قرار دهد و با انجام کارهای ساده این چنینی این زندگی
یکنواخت و بی هیجان ما را شور و هیجان می بخشید . به عنوان مثال یک بار ما
را ترغیب کرد یکی از داستانهای پر مخاطره ژول ورن به نام سفری به ماهی
فروش ( با اختاپوس زنده اش ) را تجسم کنیم . پدرم آموخت که زندگی وقتی
قرین شادی گردد بهتر خواهد بود و دیگران را همراه ما می سازد .
هیلاری هیندل Hilary Heindl از ماساچوست گفته است :
اکثر صبح ها زمانی که پدرم مرا
به مدرسه می رساند این ضرب المثل را تکرار می کرد ” کلاهت را بپا ” منظورش
این بود که قدر و منزلت خودت را فراموش نکن . بارها در طول زندگی این ضرب
المثل را مورد استفاده قرار دادم . این ضرب المثل انگیزه بخش من برای اتمام
روابط خطرناک بود و خاطر نشان می کرد که در کار، تواناییهای خودم را دست
کم نگیرم . به یمن این نصیحت حکمت آمیز اجازه ندادم عدم خودباوری مانعی
برای تحقق اهدافم گردد .
وینفرد نوروود Winifred Norwood از ماینی Maine گفته است :
در اوایل دهه ۱۹۶۰ که من در حال
بزرگ شدن بودم پدرم مطمئن شد که هر آنچه را که یک مرد باید بتواند انجام
دهد را من یاد گرفته ام . او به من یاد داد چگونه از لوازم برقی استفاده
کنم ، برای نصب آنتن رادیو به پشت بام بروم. او می خواست من تشخیص دهم که
می توان زن باشم اما کاملا متکی به خود و مستقل .
کارولین ژوریس Carolyn Juris از نیویورک گفته است :
وقتی برای اولین بار پا به دنیای
کار گذاشتم پدرم به من گفت به خاطر داشتن نام معاون شرکت به اندازه از یاد
نبردن نام کار فرما اهمیت دارد . اگر شما چیزی نیاز داشته باشید این
درخواست شما به گوش کارفرما نخواهد رسید مگر اینکه با کسی که برنامه های
رییس را مدیریت می کند رابطه خوبی داشته باشید و این فرد کسی نیست به جز
معاون و دستیار رییس . بعد از مدتی که خودم به عنوان دستیار شرکتی کار کردم
اقرار می کنم مطلبی که پدرم گفت کاملاً صحت دارد .
کیم پریوس بلومبرگ Kim Prywes Bloomberg از شیکاگو، ایلینویس Illinois گفته است :
پدرم می گوید ” اگر می خواهی
کاری انجام شود آن را به فرد پر مشغله ای بسپار تا آن را انجام دهد .او
پزشک کوشا و سخت کوشی است که تلاش می کند بیمارانش را خوب بشناسد. با فرزند
بزرگش توپ بازی می کند و سرگرمی های بی شمارش را دنبال می نماید . در زندگی شخصی ام دریافتم هر زمان که مشغله ام بیشتر می باشد فعالتر و خلاقتر می شوم .
لارا کار وینتون LaraCarr-Winton از آلاباما Alabama گفته است :
پیش از ازدواج
پدرم توصیه کرد که هرگز شکایت همسرم را نزد دوستان نبرم اگر مشکلاتمان را
با همسرمان حل نکنیم زمینه دلخوری های پنهان فراهم می شود و باعث می شود که
دوستان نسبت به همسرم دیدگاه خوشایندی نداشته باشند . با رعایت این
راهنمایی پدرم، ازدواج موفقی داشتم .
جسیکا بار- گابریل Jessica Bar-Gabriel از آلبرتا Alberta گفته است :
به دلیل اینکه تلفن دارد زنگ می
خورد مجبور نیستید آن را جواب دهید . پدرم همواره احساس می کرد اگر در کنار
دوست یا عضو خانواده ای هست آن فرد به شخص آن سوی خط ارجحیت دارد . او به
من آموخت که بدون توجه به شرایط، بر روی افرادی که در کنارشان هستم تمرکز
کنم .چرا که آنها شایسته دریافت توجه کامل من هستند.
لائورا سینرود Laura Sinrod از نیویورک گفته است :
بهترین نصیحتی که پدرم به من کرده و او هم خود از پدرش شنیده این است که در شب
اقدام به رفع و رجوع مشکلات نکنم چرا که در شب خاصیتی هست که موجب می شود
مشکلات وجهه بغرنج تری پیدا کنند . اگر چه گاهی اوقات این موضوع را رعایت
نکردم اما در این سالها گذر زمان بر درستی این پند صحه گذاشت . تاریکی شب
می تواند باعت شود که کوچکترین موانع نفوذ ناپذیر و غیر قابل عبور به نظر
آیند .
کریستین موناکو Kristin Monaco از واشینگتن دی سی گفته است :
به یمن حرفهای پدرم دانستم که
قبل از آنکه شروع به قلمه زدن کنم میانگین زمان آخرین یخبندان در منطقه ای
که زندگی می کنم را بررسی کنم . آرزو دارم حیاط خانه ام روزی به مانند حیاط
خانه او رشک برانگیز شود .
ایمی کنبی Amy Canby از کلورادو Colorado گفته است :
پدرم می گفت برای جلوگیری از بروز افسردگی
می بایست همواره چشم انتظار تحقق اتفاق خوبی باشید . حالا زمانی که بد خلق
می شوم به آن چیز خوب فکر می کنم این چیز خوب می تواند یک تفرجگاه آفتابی ،
سفر و … باشد .
فرار به سبک کودکی
بچه هایی که از مهد فراری هستند، عدم علاقمندی شان را به شیوه های مختلفی نشان می دهند: برای مثال بیشترشان قبل از رفتن به مهد دل درد
می گیرند، بعضی ها گریه و قشقرق راه می اندازند، برخی دیگر از فرصت
استفاده می کنند و در اِزای رفتن به مهد از والدین باج های کلان می خواهند!
بعضی از این فسقلی ها هم به مهد می روند ولی تمام مدت یا یک گوشه کِز می
کنند و یا آن چنان آتشی می سوزانند که مسئولان مهد عذرشان را می خواهند.
خلاصه اینکه وقتی شش گوشه دل یک کودک راضی به مهد رفتن نباشد، تمام تلاشش
را می کند تا با ایجاد یک موقعیت پیچیده پدر و مادر را از تصمیمشان منصرف
کند.
با کودکی که مهد را دوست ندارد چه کار کنید؟
تصور کودکی که هر روز بعد از قشقرق به پا
کردن به مهد می رود و یا آنقدر در مهد بی قراری می کند که به یک ساعت
نرسیده مجبور می شوید او را به خانه برگردانید، برای هیچ پدر و مادری
خوشایند نیست. اما به هر حال این مشکل خیلی از خانواده های امروزی است. در
چنین موقعیتی شیوه واکنش پدر و مادر تأثیر زیادی روی تداوم مهد گریزی کودک و
یا علاقمند سازی او دارد. اگر به دنبال راهکارهای مناسبی برای چنین وضعیتی
هستید به چند توصیه زیر توجه کنید:
بحث و جدل را کنار بگذارید.
اجبار و تحمیل روی بچه های امروزی تأثیری
ندارد. پس سعی نکنید او را وادار به مهد رفتن کنید. بعضی از پدر و مادرها
فکر می کنند اگر کودکشان را نصیحت کنند می توانند نظر او را تغییر بدهند،
غافل از آنکه حافظه نصیحت پذیری کودکان دوام چندانی ندارد و فردا موقع مهد
رفتن باز آش همان آش است و کاسه همان کاسه. به طور کلی بحث و جدل کردن،
حداکثر کاری که می تواند بکند قلمبه کردن روحیه لجبازی کودک است.
جنس نگرانی هایش را بشناسید.
سعی کنید بفهمید چه چیزِ مهد رفتن کودکتان را مضطرب
و یا نگران می کند؟ اگر کودک شما قبلاً بدون هیچ دردسری به مهد می رفته
ولی به تازگی از مهد خوشش نمی آید، به دلایلی مانند روابط خود با همسرتان،
اتفاقاتی که اخیراً دور و بر کوچولویتان افتاده است و روابط او با مربی و
یا دوستانش در مهد هم فکر کنید. قصه، نقاشی، بازی و حتی خیالبافی های کودکتان می تواند به شما در شناسایی نگرانی های او سرنخ بدهد.
به یکباره او را در مهد تنها نگذارید.
شاید چنین رفتاری باعث بشود که کودک شما
بعد از دو سه روز دست از گریه و زاری کردن بردارد، ولی این ظاهر قضیه است
چرا که این جدایی های ناگهانی می تواند صدماتی را به روان کودک شما وارد
کند. برای مثال از اعتماد او نسبت به شما کم کند و یا باعث بشود که کودکتان
فکر کند شما او را رها کرده اید.
فرصتی فراهم کنید تا خارج از مهد با دوستان مهدش بازی کند.
اگر کودک شما جزء بچه هایی است که به جدایی
های تدریجی راضی نمی شود، برای مثال شیوه هایی مانند حضور شما در روزهای
اول و سپس کم کردن ساعات حضور و همینطور نزدیکی تان به او در مهد جواب نمی
دهد، بایستی یک قدم به عقب تر بروید؛ یعنی ابتدا شرایطی فراهم کنید که او
خارج از مهد شرایط مشابهی را تجربه کند. یکی از این شرایط، حضور او در
جایی است که چند نفر از هم-مهدیهایش مشغول بازی هستند.
باج ندهید.
چه شاغل باشید و چه نباشید، یکی از اهداف
همه پدر و مادرها از جمله شما از فرستادن کودکتان به مهد آن است که او
شرایطی متفاوت از خانه را تجربه کند و رشد شناختی و اجتماعی بیشتری پیدا
کند. حالا اگر در برابر رفتن به مهد به او باج بدهید، نه تنها به رشد او
کمک نکرده اید بلکه شیوه ای برای به کرسی نشاندن تقاضاهای معقول و نامعقول
حال و آینده را به او یاد داده اید.
نکند شما به او چسبیده اید؟
اگر خود شما نگران جدا شدن کودکتان باشید، فرزندتان متوجه حستان خواهد شد و او هم نگرانی های مشابهی نشان خواهد داد.
جدایی، تنبیه نیست!
مهد رفتن و یا ساعاتی را دور از پدر و مادر سپری کردن نشانه استقلال
کودک است و به رشد او کمک زیادی می کند. بنابراین اگر خواستید رفتار
اشتباهی را در کودکتان اصلاح کنید لطفاً به هیچ وجه روی تهدید کردن او به
مردن، رفتن، دوست نداشتن و هر چیزی که نشان دهنده جدایی جسمانی و عاطفی شما
از کودکتان است حساب باز نکنید. اگر کودکتان شیطنت می کند، به او نگویید
که «فردا که مهد رفتی حالت جا می آد». یادتان باشد جدایی تنبیه نیست، بلکه
زمینه ای برای رشد کودک شما است. پس او را نه از جدایی بترسانید و نه به
وسیله جدایی تنبیهش کنید.